دروازهبانها دو اصطلاح جالب دادند:
مهار کردن ضربه
دفع کردن ضربه
در مهارکردن ضربه تو با حساب و کتاب دقیق از مهارت و موقعیت خودت توپ را میگیری و آن را در دستانت نگاه میداری و بعد از کنترل و مدیریت توپ، از آن استفادهی بهینه کرده؛ و با پاس دادن به یاران و دوستانت این توپگیری را تبدیل به یک فرصت و ضدحمله میکنی.
اما در دفع توپ فقط با مشت یا با پا یا هر جای دیگر بدنت فقط ضربه را دفع کرده و از خودت دور میکنی. چون وقتی حساب و کتاب میکنی میبینی که نه مهارت کنترل توپ را داری و نه موقعیت مناسب برای مهار کردن آن. اگر این توپ را هر جور شده دفع نکرده و از خودت دور نکنی، ممکن است این ضربه به وضعیت بدتری، مانند گل خوردن و باخت تبدیل شود.
زندگی مثل یک مسابقهی فوتبال است؛ با وقت و زمان محدود؛ تواناییها و امکانات مشخص؛ حملهها و ضدحملهها؛ یاران و رقیبان؛ داورها و تماشاچیانی که ما را میبینند و قضاوت میکنند؛ بازی و پاس و خطا و اوت و کرنر و آفساید و کارت زرد و اخراج و گل به خودی و گل به حریف؛ باختها و بردهای اجباری؛ شادیها و غمها؛ اشکها و لبخندها؛ امیدها و ناامیدیها؛ آمادگیها و آسیبدیدگیها؛ دیدهشدنها و نادیدهگرفته شدنها؛ خوشاقبالیها و بدبیاریها؛ یقینها و ریسک کردنها؛ فحشها و تحسینها؛ امکان رشد مهارتها و تواناییها و استعدادها و شروعهای هزارباره؛ نیاز به نقشه و استراتژی و تاکتیک و تمرین و تلاش و مربیِ خوب؛ کامیابیها و ناکامیها؛ اتفاقات خوب یا بد یکهویی که همهچیز را برمیگرداند؛ معجزهها و بحرانها؛ پیر شدن؛ مربی دیگران گشتن؛ و زمان روبه پایان. و آه از این زمان روبهپایان.
همهی ما در زندگی باید مثل یک دروازهبان عمل کنیم؛ یعنی در درجهی اول برای بقا، و سپس پیروزی و رشد عمل کنیم.
حوادث و بحرانهای زندگی هر کس نیز همانند همان ضربات است. برخیها را باید در صورت وجود مهارت و موقعیت مناسب گرفت و کنترل و مدیریت کرد؛ و برخیها را فقط باید دفع کرد و از خودت و زندگیات دور کنی، تا رنج و باخت بیشتری ایجاد نکنند.
و اما در پنالتیهای زندگی، تو بیرانوند باش.
دکتر محسن زندی، روانشناس